+ نامه ی یک روانشناس به تمامی جوانان
نکاتی هست که باید بدانید ، هرچند که می دانم می دانید، پس هدف از این نوشته فقط یادآوری دانسته های شماست عزیزانم
تمامی انسانها در طول کار و زندگی خود انتظاراتی دارند که برآورده نشده است که اغلب زمینه ساز ناخشنودی های آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهی را برای ارتباط بهتر با شما پیدا کنم پس تصمیم گرفتم برایتان نامه ای بنویسم .
تا آنجا که می دانم واقعیت مانند هوا می ماند آن را نمی توان تغییر داد و بجای صرف انرژی جهت مبارزه با واقعیتها باید آن را بپذیرید و به زندگیتان ادامه بدهید لذا برای این که موضوع را بیشتر برایتان روشن کنم از مدیریت فردی شروع می کنم .
مدیریت فردی :
همه ما برای زندگی خود برنامه منظمی داریم و اهدافی که درذهن می پرورانیم و تلاش می کنیم که به آنها دست پیدا کنیم لذا دقت کنید که نکات ذیل را به خاطر بسپارید
هدف خود را تعریف کنید
هدفت را مجهول و مبهم نگذارید و به روشن ترین شکل ممکن آن را برای آینده تعریف کنید
اقدامات خود را در جهتی قرار بدهید که به آن هدف برسید
کارهایی را که برای رسیدن به اهدافت باید انجام دهید ، مشخص کنید
می دانید عزیزانم زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستید که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولتان کم و بدهی هایتان زیاد است ، وقتی می خواهید بخندید و آه می کشید ، وقتی غم و عصه هایتان زیاد است و می خواهد شما را به زیر بکشد چه می کنید؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟
اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند
عزیزانم باید بدانید که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .
حتما سؤال خواهید کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده اید یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کنید به کجا می روید ، با کدامین پا می روید و به کدام سو می روید زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.
پس باید مسیر زندگیتان را مشخص کنید ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنید و ببینید .
دقت کنید چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت شما قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگ هستید و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده اید ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده اید که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستید؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کنید تا بتوانید در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنید تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسید . پس عجله نکنید کمی بیاسایید و اندیشه کنید